سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«و هر که حکمت یابد، خیری فراوان یافته است» ـ می فرماید : مقصود فرمانبرداریاز خدا و شناخت امام است . [امام صادق علیه السلام ـ درباره گفتار خدای]

انچه من میدانم

 
 
سخنی درباره ای کتاب مکتب در فرایند تکامل(یکشنبه 87 اردیبهشت 8 ساعت 2:45 عصر )

در حالی که انتشار ترجمه‌ فارسی کتاب «مکتب در فرایند تکامل» با مجوز وزارت ارشاد، با واکنش‌های شدیداللحنی همراه شد، دکتر سیحسین مدرسی طباطبایی با تأکید بر عصمت امامان شیعه، برخی برداشت‌های نسبت‌داده‌شده به خود را رد کرد.

به گزارش خبرنگار «تابناک»، کتاب «مکتب در فرایند تکامل» در سال 1993 از سوی انتشارات داروین در شهر پرینستون آمریکا منتشر شد. ظاهراً‌ هاشم ایزدپناه کتاب را در همان سال‌ها به فارسی ترجمه کرد و نسخه‌‌های کپی‌شده‌ آن حتی به شهر قم نیز رسید. اما با مجوز وزارت ارشاد، این کتاب حدود سه ماه پیش از سوی انتشارات کویر به طور عمومی و رسمی منتشر شد.

با این حال برخی برداشت‌ها نظیر زیر سؤال بردن مهدویت و رد عصمت امامان شیعه، از جمله توسط یک طلبه سابق آمریکانشین و همچنین دیدگاه «علمای ابرار» دانستن ائمه معصومین(ع) که از سوی محسن کدیور بازخوانی شده بود، به نویسنده این کتاب نسبت داده شد.

هم‌زمان برخی رسانه‌ها با انتقاد شدید از نویسنده این کتاب، او را به زیر سؤال بردن مکتب تشیع و عقاید حقه آن متهم کردند و این در حالی است که مدرسی طباطبایی، دانش‌آموخته‌ حوزه‌ علمیه‌ قم و دارای اجازه‌ اجتهاد است که وی پیش از انقلاب یکی از شاگردان استاد مطهری بود و به توصیه‌ او راهی آکسفورد شد و در زمینه فقه اسلامی با رساله‌ «خراج در فقه اسلامی» دکترا گرفت و هم‌اکنون نیز با داشتن کرسی استادی در دانشگاه‌هاروارد، یکی از برجسته‌ترین و مشهورترین پژوهشگران سنت شیعی در جهان است.

بخشی از مصاحبه حسین مدرسی طباطبایی با سایت دانشجویان مسلمان شمال شرق آمریکا نشان می‌دهد که وی به برخی برداشت‌های انجام‌شده از کتابش معترض است، هرچند دیدگاه مطرح‌شده از سوی وی که به نظر می‌رسد «تصویر ارایه‌شده از تشیع در جهان» در آن حرف اول را می‌زند، با دیدگاه رسمی موجود اندکی متفاوت است. البته باید به او این انتقاد را هم کرد که چرا جای چنین برداشت‌هایی را از کتاب خود باز گذاشته است؟

در این مصاحبه روی دو نکته تکیه شده است: نخست درباره اظهارنظری است که گفته می‌شود محسن کدیور به آقای مدرسی نسبت داده‌ و مدرسی آن را محل تأمل می‌داند، دیگری در باره چگونگی ارائه تشیع در جهان جدید به خصوص در غرب است، آنچنان که بتواند نقش سازنده خود را داشته باشد.

به نوشته سایت کتابخانه تاریخ اسلام و ایران، درباره نکته اول لازم به یادآوری است که آقای مدرسی، تابستان گذشته، در باره نقل مطالب دیگری از ایشان توسط آقای کدیور در باب عصمت و این که این نظریه در قرن دوم طرح شده است، گفته بود: بنده به ایشان یادآور شدم که بنده در باب عصمت ائمه (ع) چیزی بالاتر از محصول بحث‌های کلامی متأخر را قائلم و آن اعتقاد به‌ آیه تطهیر و نزول آن در حق اهل بیت است که بالاترین نوع پاکی و طهارت آن بزرگواران است.

به هر روی منهای اظهارنظر درباره این سطور، بهتر است با دیدگاه‌های مدرسی آشنا شده و محققانه و پرسشگرانه زمینه پژوهش‌های بیشتر را فراهم کنیم. بدون تردید همه ما با قدر و قیمت والای مذهب اهل بیت و تشیع که همان اسلام اصیل است، آشنا بوده و علاقه مندیم بتوانیم با تحقیقات بیشتر، این مذهب را بهتر از پیش به دیگران معرفی کنیم.

‌اخیراً مطرح شده که با نظریه علمای ابرار آقای دکتر کدیور که بر گرفته از آرای جنابعالی در کتاب «Crisis and Consolidation in the Formative Period of Shi’ite Islam» است، عملاً فرقی میان شیعه و سنّّی باقی نمی‌ماند چه سنّی‌ها هم، لا اقل سنّی‌های غیر وهابی، با مطرح کردن ائمه اطهار‌به عنوان علما‌ ابرار مشکلی ندارند. مایلیم ارزیابی جناب عالی را از این انتقاد بدانیم.

- نظر آقای دکتر کدیور بر گرفته از آرا‌ی من نیست،‌برگرفته از سخن برخی دانشمندان شیعی متقدم است که بنده نظر آنان را در آن کتاب نقل کرده‌ام. راستش را بخواهید من حتی مقاله آقای کدیور را نخوانده‌ام و نمی‌دانم ایشان آن سخنان را از کتاب بنده نقل می‌کنند یا از منابع اصلی. بنده هم شخصاً از نظریه علما‌ی ابرار جانبداری نکرده‌ام. در همان کتاب هم گفته‌ام که اعتقاد شخصی من در این مسائل برابر اعتقاد عوام شیعه است که آن را خطّ میانه می‌خوانم. ولی مطلبی که در نقد آن نظریه نقل نمودید، به نظر من حرف صحیحی نیست. درست است که یک مسلمان، چه شیعه و چه غیر شیعه،‌ معمولاً دوستدار و محبّ اهل بیت است. خودم شخصاً در هند دیدم که در عزای امام حسین‌، شیعه و سنّی می‌گریستند. ‌اما این‌ تشیع به معنی اصطلاحی روزگار ما نیست.‌تشیع ما همان است که صحابی بزرگ امام صادق، ابان بن تغلب، ‌هزار و سیصد سال پیش گفت: «شیعه کسی است که در مواردی که‌سخن پیامبر به گونه‌های مختلف گزارش شده باشد گزارش علی را بر می‌گزیند و اگر سخن علی هم به شیوه‌های مختلف نقل شده باشد سخن امام صادق را پیروی می‌کند».

این خط فاصل میان دو گرایش اسلامی و دو تفسیر از اسلام است.‌اعتقاد به مرجعیت نهائی علی و امام صادق یا اعتقاد به مرجعیت نهائی صحابه به خصوص شیخین. تشیع‌ تفسیر علوی و تفسیر اهل بیت از اسلام است و تسنن‌تفسیر صحابه.‌ما با کمال احترام به صحابه و به برادران اهل سنت، معتقدیم که به مقتضای حدیث ثقلین‌ملزم و مکلف به پیروی از تفسیر اهل بیت هستیم و در این اعتقاد خود هم پا بر جاییم. بنده شخصاً این نوع سلیقه را که در صدد ایجاد فاصله ای پهناور میان دو بخش اسلام است نمی‌پسندم.‌برعکس‌ معتقدم که تا می‌توانیم مظاهر فرق خود را با اهل سنت کم و مسیر را کوتاه کنیم تا آنان که بر حقانیت این تفسیر و این نسخه از اسلام آگاه می‌شوند بتوانند به راحتی نقل مکان کنند.‌همان وضعی که تشیع در شرق جهان اسلام در آغاز قرن نهم هجری داشت که اگر غلو قزلباشی پنجاه سالی دیرتر ظهور کرده بود چه بسا اکنون تشیع‌ گرایش غالب بر سراسر خراسان بزرگ و آسیای میانه و ماورا‌ءالنهر بود. معتقدم که تشیع باید داخل چهارچوب اسلامیت معنی شود در شکل تفسیر و قرائت اصیل و اصلی اسلام، و نه خارج از آن و به مثابه یک مذهب و فرقه اسلامی. نیازی نمی‌بینم که‌ با دیگران نزاع طائفه‌ای یا بحث تاریخی داشته باشیم. ‌تشیع را باید به عنوان یک فکر، یک مکتب، و یک محتوا‌ مطرح کنیم .‌این که تصوّر شود برای جدا کردن صفوف شیعه و سنّی باید بر سبّ و لعن و علم غیب‌و معجزه و تبدیل نقش پرده به شیر درنده به فرمان امام‌تکیه و احتجاج کرد ‌بیراهه رفتن است.‌این کارها بهانه کم کاری و برای فرار از تکلیف شاقّ تفکر و عرضه فکر نو در عرصه تشیع است. یعنی به جای این که مخلصانه کمر همت ببندیم‌و مرامنامه روزآمدی برای اسلام علوی تدوین کنیم و مجموعه آموزش‌های ائمه اطهار را در حوزه‌های فکری و فلسفی و اخلاقی و حقوقی‌برابر با گفتمان روز ارائه دهیم‌راه راحت تر را پیش گرفته‌ایم و از امام می‌خواهیم که مرده زنده کند.‌تشیع‌این حرفها نیست. تشیع‌یک میراث فکری و فرهنگی عظیم است.‌پیام اخلاق و معنویت و روحانیت اسلام است.‌تفسیر بلند عرفانی و عاشقانه از خدا و از جهان، از رابطه خدا با جهان و رابطه انسان با خداست.

اخلاق ‌اجتماعی آن Golden Rule است که فقط در تفسیر علوی اسلام می‌توان یافت: «اجعل نفسک میزاناً فیما بینک و بین غیرک فاحب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها و استقبح من نفسک ما تستقبحه من غیرک»(همان اصلی که‌امروز مسیحیت این قدر روی آن تبلیغ می‌کند و آن را اصل زرین تعلیمات مسیح می‌داند، و دین‌شناسان غربی هم به خاطر بی اطلاعی از نسخه علوی اسلام‌ هم‌آواز با کلیسا می‌پندارند که آن مختص مسیحیت است و در هیچ دین و آئین دیگری نیست). جهان‌بینی آن این که هر انسانی «اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق». ‌دعای آن‌ راز و نیاز عاشق و معشوق: «الهی ان اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوک و ان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتک‌وان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک». خداشناسی آن راه یافتن به حضرت دوست که: «ألست تراه فی وقتک هذا؟». عرفان آن ذوب در محبوب که: «لا حجاب بینه و بین خلقه غیر خلقه». ‌پیامبر شناسی آن: «بعث فیهم رسله لیثیروا لهم دقائق العقول».‌نظام اجتماعی آن: «لن تقدس امه لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع». ‌نظام جنگ و صلحش: «اللهم احقن دمائنا و دمائهم و اصلح ذات بیننا و بینهم». نگرش تاریخی آن: «ولا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه». پیامش به انسان‌ها:«لا تکن عبد غیرک و قد خلقک الله حراً». احترام آن به آزادی و استقلال فکری: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله». اینهاست که تفسیر ما و مکتب فکری ما را از مکتب‌ها و اندیشه‌های اسلامی دیگر مشخص و ممتاز می‌کند نه صرف چند واقعه در گذشته‌ها، یا چند نقل و روایت که احیاناً‌ می‌تواند مورد نقد و تشکیک قرار گیرد، یا دعوی وقوع عجائب محیر العقول که امروز نمی توان‌بر خرد هیچ انسان فرهیخته تحصیلکرده‌ای تحمیل کرد.

هر کس کمترین آشنایی با گفتمان مذهبی معاصر دنیا داشته باشد می‌داند که ‌امروز میزان داوری در باره ارزش هر پیام و مکتب،‌محتوای آن است و درجه توفیق آن در انسان سازی و در ایجاد یک جامعه پاک اخلاقی.‌بنده شخصاً در این یک دو سال اخیر که در اندیشه نوشتن کتابی با نام‌ Shi’ite Islam as I Know It‌بوده‌ام ناگزیر بر مواد و معارف شیعی‌مروری مجدد، این بار از دیدگاه محتوایی و فکری‌داشته‌ام . چه معارفی در این مواد است که هر یک تاجی زرین بر تارک فکر بشری است و تا کنون احدی در فکر تحلیل و عرضه درست آن در چهارچوب گفتمان مذهبی و ذهنیت‌های فکری و فرهنگی امروز جهان بر نیامده است. تشیع اینهاست نه تبرا و سب و لعن چهار ضرب، یا گذاشتن امام در کارگاه معجزه سازی. آیا این خیلی هنرست که تشیع را جوری معرفی کنیم که‌هانری کربن‌ها آن را بازمانده آئین‌های جادو محور ادوار نخستین تاریخ بشریت،‌با ترکیبی از عقائد مانوی و ثنویت گرا و آرمان‌های فرجام باوری و نجات باوری در ادوار متأخرتر، بشناسند و بشناسانند؟ آیا فراهم ساختن بستر این گونه تحلیل‌ها از مکتب پاک اهل بیت، خدمت به آرمان اهل بیت است؟

نظرات کاربران:
? با سلام آنچه ایشان در اهمیت تعلیمات عالیه تشیع می فرمایند واقعا قابل تحسین است ولی در عین حال نمیتوان کرامات معصومین(ع) را انکار نمود (هر چند تکیه ما بر آنها بر خلاف مسیحیت اصل احتجاجاتمان را تشکیل نمیدهد.
تبرا و تولی هم جزء خویهای بشری است ضمن اینکه رد هر چیز اثبات ضد آن و اثبات هر چیز رد ضد آن است. چطور میتوان آنهاییرا که حادثه کربلا را پایه ریزی و بعد ها ایجاد کردند لعن نکرد؟
? اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العنهم جمیعاً
? استاد محترم دکتر مدرسی طباطبائی سهم عظیمی در معرفی تشیع در عالیترین سطوح دانشگاهی داشته اند و دارند. آثار قلمی ایشان راهنمای پژوهشگران بوده، و در این سالیان، رساله های دکتری و مقالات پژوهشی متعدد تحت اشراف ایشان نوشته شده است.
قدرناشناسی و اسائه ادب به این استاد فرزانه از انصاف بدور است.

حسین کمالی- دانشگاه کلمبیا
? چاپ اول کتاب استاد مدرسی سالها بود که در قم وجود داشت و در محافل علمی مورد بحث بود تا این که تقریباً پنج سال پیش به درخواست آیت الله نواب - رئیس دانشکده مطالعات ادیان و مذاهب در قم - که آقای مدرسی به ایشان خیلی احترام میگذاشتند به دانشکده آمده و در مجمع همه اعضاء دانشکده بخشی از نظریات خود را توضیح دادند. ایشان حدیث ثقلین را مفاد آیه شریفه 25 سوره حدید دانست که میفرماید "وانزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط". ائمه مصداق میزان هستند یعنی اسوه ونمونه یک انسان مؤمن که رسول اکرم از مسلمانان میخواهد. یعنی قرآن دستور العمل است و ائمه نمونه زنده که هر جا دستورالعمل ابهامی پیدا کرد روش عملی ائمه میزان عمل است. آقای مدرسی می گفت لازمه قطعی این مطلب عصمت ائمه است چون در غیر این صورت میزان بودن ائمه خدشه دار میشود. ایشان می گفت در نظریه رائج عصمت ، خدا دیواری بین امام و گناه ایحاد میکند پس فرض کلام این است که امام در ذات خود گرایش به گناه دارد و خدا از فعلیت یافتن آن جلوگیری میکند مثل این که دیواری بین گناه و امام میسازد. این بخش آخر با آیه تطهیر نمیخواند چه آن آیه صریح است که خدا گرایش به گناه را از اهل بیت زدوده است. وقتی گرایش به گناه نباشد دیگر لازم به دیوار در میان نیست. ایشان گفت متقدمین شیعه ائمه را خاندان طهارت میگفتند که بالاتر از عصمت است و متأخرین دو مفهوم را جمع کرده و ائمه را خاندان عصمت و طهارت مینامند ولی تکیه اصلی باید روی بخش طهارت باشد. آقای مدرسی به خوبی نظریات عصمت را در کلام مسیحی میدانست و چند اشاره سریع ولی خیلی مفید به فرق عصمت به معنی مصونیت از خطا در بیان احکام و به معنی عصمت از گناه و به معنی مصون بودن از اشتباه و خطا در مقایسه با عقیده عصمت در مسیحیت کرد. بر سر هم برای عده زیادی که آن شب در سخنرانی آقای مدرسی در دانشکده ادیان حضور داشتند متهم شدن ایشان به نفی عصمت بیشتر شبیه طنز است.
? "چطور میتوان آنهاییرا که حادثه کربلا را پایه ریزی و بعد ها ایجاد کردند لعن نکرد؟"
این طور: "انی اکره ان تکونوا سبابین. ولکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ فی العذر" (فرمایش صریح امیر المؤمنین در نهج البلاغه خطبه 206).
? کاش توضیحی هم راجع به بلبشوی خبری و آگاهی رسانی رسانه ها مینمودید. برابر خبر سایت قدس نیوز و رجا نیوز این استاد روحانی در سالهای بعداز انقلاب کتابی در رد ولایت فقیه نوشته و ناچار شده بود ایران را ترک و به اروپا پناهنده شود. حالا کاری نداریم که معنی این جمله این است که در ایران آن قدر اختناق است که کسی که مخالف یک نظریه فقهی است امکان زندگی در کشور را ندارد و باید فرار کند ولی از روزنامه جمهوری و همین مطلب شما معلوم شد که این روحانی اصلاً قبل از انقلاب به خارج رفته بوده و اصلاً مسأله ربطی به کتابش در انتقاد بر ولایت فقیه نداشته است. بعدش دو سایت نیمه رسمی فوق آگاهی داده بودند که او گفته نظریه عصمت در قرن ششم پیدا شده که آن را هم روزنامه جمهوری به قرن دوم تصحیح کرد که حالا معلوم شد منظور او تئوری عصمت است در مقابل تئوری طهارت یعنی دو پله بالاتر. بعدش نوشته بودند گناه دیگر او این بوده که گفته اصحاب ائمه در دین اجتهاد نمیکرده و فقط به ثبت فرمایشات ائمه میپرداخته اند. یکی در یک سایتی سؤال کرده بود مگر نباید همین طور باشد؟ وقتی امام زنده حی و حاضرست مگر نباید برای اطلاع بر وظیفه شرعی مستقیماً دستور ایشان را خواست. البته هیچ کس به این سؤال جواب نداد.
? این بحث در بعد درون شیعی لا حد ولا یوصف است و البته جای آن هم بسیار مقتضی است. در بعد برون شیعی و درون اسلامی مادام که مطلب ائمه اطهار را بالاتر از پیامبر مطهر ننشاند محل منازعه نیست. می ماند بعد درون دینی آنهم مبتلابه اولی بنظر نمی آید. لذا احوط ارجاع نقل به عقل و ارجاع عقل به نص معرکه را از حساسیت ایجاد شده از ضرورت موضوعیه به تعین مصادیق اجملا تخفیف میدهد. موید باشند
? من نسخه انگلیسی و ترجمه فارسی کتاب را خوانده ام و به نظرم مطابقت مناسبی دارند. در ضمن باید اشاره کنم که در کتاب هیچگونه هتک حرمت و یا وهنی صورت نگرفته، تمام مطالب تاریخی که مطرح گردیده با استناد به کتب و منابع شیعی بوده است و از این حیث بی نظیر است. اما اینکه آیا موافق و یا مخالف عقاید مطرح شده هستیم ارتباطی به این موضوعات ندارد. آنها که ادعا می کنند می توانند در رد این کتاب نکات خود را بنویسند، این روش شیعه در طول تاریخ بوده است، اجتهاد، مباحثه، قانع کردن طرف مقابل از طریق منطق. با شلوغ کردن نمی توان ذهن میلیون ها جوان و شیعه حق طلب را قانع کرد. مخالفان به کتب، احادیث و منابع و منطق خود استدلال کنند تا محکوم و منکوب کردن دیگر محققان برجسته.
? برای آنها که فکر میکنند آقای مدرسی طباطبائی به روشنفکری مذهبی گرایش دارد ماجرای گفتگوی دو سال پیشم را با وی مینویسم: در قم سر و صدای ماجرای حدیث کسا داغ شده بود و به آقای ریشهری پرخاش میشد. در نماز مسجد سلماسی آقای مدرسی کنار من بود. بین دو نماز سلام کردم و در باره اعتبار حدیث کسا سؤال کردم. از ماجرا خبر نداشت توضیح دادم. ایشان گفت آقای ریشهری از دخائر بزرگ حوزه است که قدر او را باید خیلی دانست. کتاب میزان الحکمه او از بهترین کتابهائی است که در این سالهای بعد از انقلاب چاپ شده که من همیشه دلم میخواسته کسی را پیدا کنم که آن را به انگلیسی ترجمه کند. حدیث کسا با متنی که در دست است در منابع اولی حدیث نیست ولی من برای شما قصه ای را نقل میکنم که برای این جور شعائر مذهبی همیشه دنبال سند کتبی نباشید: آقای دکتر اصغر مهدوی برادر دکتر یحیی مهدوی استاد دانشکده حقوق است و هر دو پسران حاجی امین الضرب. هر دو بزرگ شده و درس خوانده فرانسه که ابداً تهمت خرافاتی بودن و امل بودن به اینها نمی چسبد. دکتر اصغر مهدوی خودش برای من گفت من به این حرفهای عوامی عقیده ندارم ولی به این حدیث کسا عقیده دارم چون مادرم میگفت وقتی چند ماهه بودم یک وقت به شدت مریض شدم به طوری که اطبا صریحاً گفته بودند دیگر کاری از دستشان ساخته نیست. چشمهایم هم بسته شده بود و تنها اثر حیات در من نفس ضعیفی بود که آن هم رو به توقف بود. مادرم رفته بود یک روضه خوان آورده بود که بالای سر من حدیث کسا بخواند. تا حدیث را تمام کرده بود من چشم هایم را باز کرده بودم و خوب شده بودم. حالا من نمیدانم این حدیث چیست و چگونه است ولی قدر مسلم مرا از مرگ نجات داده پس به آن اعتقاد دارم.
? با تشکر از کامنت گذار زیر که گفته استاد را در باره عصمت بازگو کرده است به عنوان یک خواننده کتاب باید بگویم در هیچ کتابی تا کنون استدلالی به محکمی این استدلال که در مقدمه این کتاب در باره ضرورت وجود مستمر امام در روی زمین ذکر شده ندیده بودم واین تحلیل راجع به ثقلین و عصمت هم با همه مختصری یک دنیا مطلب دارد.
? قریب ده سال پیش یا بیشتر چند فصل این کتاب در مجلات قم و تهران نقل و تجدید چاپ شد که یکی از آنها مجله نقد و نظر بود. چون یکی از طلاب نقدی بر یک فصل کتاب نوشته بود من و دو تن از دوستان با آقای مدرسی ملاقات کردیم . از ایشان پرسیدیم چه عاملی در تئوری عصمت به این تلقی که ائمه اطهار موجودات فوق طبیعی هستند کمک کرد. آقای مدرسی دقیقاً به همین بیان که دوستان دیگر نقل کرده اند مسأله را تحلیل کرد و گفت "این که خداوند یک انسان را برای این که پیام او درست به بشریت برسد یا گفته ها و افعال او در امور دین سرمشق و اسوه باشد از هر آلودگی پاک کند مستلزم فوق بشر شدن نیست. انسان است ولی همان خدائی که همه انسانها را خلق کرده روح این یکی را به دلیل خاص از آلودگی ها مطهر کرده است و خود خدا هم این مسأله را صریحاً در قرآنش گفته است. پس طهارت ائمه اطهار به هیچ وجه با بشر بودن آنان تعارض ندارد. اما در تحلیل عصمت یک عاملی را به مرور اضافه کرده اند که می گوید پیغمبر و امام حتی در افعال فردی خود که هیچ ربطی هم به دین یا تبلیغ پیام خداوند یا بیان احکام شرع ندارد محال است دستخوش سهو و نسیان شود. شیخ صدوق با این ایده که لازمه طهارت منصوص در فرآن نیست به شدت مخالفت کرده و آن را از معتقدات مفوضه غلات میداند چون این قبیل امور از لوازم انسان بما هو انسان است و نفی این امور از یک انسان مستلزم خلف در فرض بشر بودن وی میشود. آن ضمانت طهارت هم که لازمه قطعی و لا یتخلف حجیت در امور مربوط به شرع است در اینجا نیست. البته اگر دلیل لفظی معتبر داشتیم اینجا هم میگفتیم سمعاً و طاعهً." این تقریباً عین بیان ایشان بود که من یادداشت کردم و هنوز یادداشت را دارم.
? رادیو زمانه در مورخه 12 آذرماه خبر داده بود که استاد مدرسی طباطبایی در سخنرانی سالانه مدرسه حقوق دانشگاه هاروارد در حضور سیصد تن از اساتید و قضات عالی رتبه امریکا یک ساعت و نیم با وقار یک استاد عالی رتبه و اعتماد بنفس یک حقوقدان برجسته از حقوق اسلام و از حوزه قم سخن گفت و در پایان نتیجه گرفت که حوزه قم پویاترین و روزآمدترین مدرسه حقوق تحلیلی امروز جهان است. پس چرا آقایان حوزه علمیه جلوی اتهام و توهین چند روزنامه و سایت معلوم الحال را به این استاد نمیگیرند؟ من یکی این کتاب را دو بار از اول تا آخر خواندم و یک کلمه از این حرفها که اینها میگویند در آن ندیدم. اینها ظاهراً خودشان یک تردیدهائی توی فکرشان هست و آنها را بر نقلیات این کتاب تحمیل میکنند و گرنه کتابی که مؤلف در مقدمه صریحاً نظرش را در مورد حضرت مهدی گفته و در متن کتاب هم میگوید هیچ احدی نمی تواند بگوید روایت های مربوط به حضرت مهدی جعل شیعیان است آن وقت شما میگویید این کتاب در مورد امام زمان تشکیک کرده است؟ انصاف هم چیز خوبی است.
? در حوزه استدلالات علمی علی الخصوص ارائه وطرح مبانی اعتقادی وتبین ان برای افکار خارج از ان اعتقاد ذکر مجربات و کرامات بسیار مخرب است.ضد تبلیغ است.طرح تولی و تبری هم خارج از این حوزه است. راه صحیح همان مسیری است که استاد پشنهاد ان را داده و روشمند اجرا نموده است.
? اگر خرافه ها را از این انسانهای برجسته اسلام بزداییم انها قابلیت الگو شدن پیدا میکنند وماخواهیم توانست پیروان بهتری بشویم. در سیزده-چهارده
همراه پدرم در جلسات اتحادیه مسلمین شهرمان،ابادان،شرکت میکردم.دریکی از این جلسات بحث مقایسه شجاعت امام علی ومالک پیش امد ویکی از حاضران که دیگران احترام خاصی برایش قایل بودند فرمود پس از یکی از غزوات، مالک مغرورانه گفت "من در این جهاد یک نفر بیشتر از علی کشته ام"وپیامبر نکوهش کنان به مالک فرمودند "علت این تفوق اینست که تو به هرکه رسیدی کشتی ولی علی مشرکین را انتخاب کرده و کشته بطوریکه اگر از نسل چندم او یک شیعه علی بوجود میامد ،علی اورا نمیکشت".من در عالم بچگی خواستم خودی نشان بدهم وگفتم ،این را امام میفهمید طرف مقابل که نمیفهمید،اگر از این تعلل علی استفاده میکرد وعلی را
میکشت ما حالا شیعه کی بودیم ؟در ثانی پیامبرکه تا سفر حجته الوداع ایشان را به جانشینی انتخاب نکرده بودند پس علی چگونه وبر چه معیاری مشرکین را انتخاب ومیکشت؟ان اقا که پیدا بود از اظهار فضل من دلخور شده ولی میخواهد حلم خودرا بدیگران نشان دهدگفت :پسرم اینها جزئ اسرار الهی است واینگونه چون وچرا کردن،منجر به کفر میشود".نگاه های خشمگین بعضی از حضار به من وسرتکان دادنشان برای پدر م،توان اورا گرفت وقبل از اتمام جلسه دست مرا کرفت ومجلس را ترک کردیم.خدا نصیب کسی نکند انچه که در خانه سر من امد.بد تر از همه اینکه مادرم را متهم کرد که شیر ناپاک به من داده است وگر نه لقمه حلال زحمت کشی خودش،چنین دستاوردی نمیداشت.بگذریم از تیرگی روابط ما که هیچکدام همدیگر را قبول نداشتیم ولی من تا انجا که توان داشتم در خدمت به او کوتاهی نکرده ام ولی همیشه به بی تقوایی متهم بوده ام.حالا هم از خودم میپرسم :ایا اگر مبلغین دینی مااینگونه رفتار نمیکردند وپدران ماو مارا در جهل نمیگذاشتند ،وضع دینی واجتماعی ما بهتر از انچه هست نبود؟.






بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:1  بازدید

مجموع بازدیدها: 7351  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «